خانه / خاطراتی از اساتید

خاطراتی از اساتید

خاطراتی از اساتید

خاطراتی از آیت الله العظمی حجت (قدس سره)

1 – « از جمله خاطراتی که بیاد دارم این است که حضرت آیت الله العظمی حجت در بحث «الخراج بالضمان» فرمودند ببینید این جمله روایت است یا نه؟ چون از مُحشیّن احتمال داده اند که شاید این از فتاوای ابوحنیفه است و معلوم نیست که روایت باشد.

چون فردا به درس تشریف آوردند سئوال کردند که چطور شد این جمله روایت است یا نه؟

از هیچکس جواب شنیده نشد، و من قبلا می دانستم که این از روایات عامه است لذا تا آنجا که برایم امکان داشت و فرصت ایجاب می کرد از صحاح اهل سنت روایاتی را در این موضوع استخراج کرده و یادداشت کردم و در مجلس درس بلند شدم و نوشته ام را به حضرت ایشان تقدیم کردم، عینک را بالا زدند و مطالعه فرمودند و باز هم سئوال کردند چطور شد؟

چون از هیچکس جواب شنیده نشد خودشان مشغول بحث در روایت شدند و مأخذهای روایت را بیان فرمودند و بعدا از اینجانب نیز تشکر کردند که حضرت آقا زحمت کشیده بودی و بدینوسیله تقدیر بعمل آوردند.

البته بعضی از اکابر مجتهدین حاضر مجلس که در دوره اول در درس ایشان حاضر بودند می دانستند که این روایت عامه است و آنها می بایست ساکت می بودند چون منظور و مخاطب آن بزرگوار ما طلاب جوان بودیم».

2 – «بیاد دارم شبی در مدرسه حجتیه مشغول مطالعه کتاب مکاسب شیخ اعظم انصاری بودم و همه طلاب مدرسه استراحت می نمودند ولی من همچنان سرگرم مطالعه بودم. نمیدانم مرحوم استاد فقیدم آیت الله العظمی حجت موضوع را از کجا فهمیده بودند فردای آنروز که در کوچه حرم خدمتشان بودم مرا توبیخ کردند که مطالعه و هر چیز اندازه دارد».

3 – «مرحوم استاد بزرگوارم علامه طباطبائی قدس سره از مرحوم آیت الله العظمی حجت در علم رجال استفاده نموده بودند و رجال ایشان هم بسیار قوی بود. مرحوم آیت الله العظمی ممقانی وقتی که مشغول تالیف کتاب «تنقیح المقال» بودند، شنیده ام که جزوات کتاب را از نجف به قم می فرستادند تا حضرت آقای حجت نظریات خودش را در مورد کتاب بیان نمایند».

4 – «و نیز آقای طباطبائی می فرمودند که من الی الان کسی را سراغ ندارم که بتواند روایات را با روایات همانند ایشان معنی کند و آنها را به دو طایفه و بیشتر تقسیم نموده و بعضی ها را شاهد و قرینه بعضی دیگر قرار داده و نتیجه مطلوب را در فقه از این راه بدست آورد».

5 – « از خاطراتی که باز از آیت الله العظمی آقای حجت کوهکمری شایسته ذکر است وقتی منزل آیت الله میرزا اسحاق آستارائی بودیم، در زده شد و خود ایشان رفتند و در را باز کردند. معلوم شد که از منزل حضرت آیت الله حجت آمده اند که مقداری پتو یا ظرف و غیر آن را به امانت ببرند. زیرا برای آن بزرگوار میهمان آمده بود و احتیاج به بعضی از لوازم بود.

آقای استارائی فرمودند که آقا به خانواده اش گفته که هرگاه میهمانی آمد هر چه اثاث لازم است از منزل آقای آستارائی بیاورید و بعد از رفع احتیاج آنها را مسترد نمائید زیرا شما در نگهداری اثاث خانه کوتاهی می کنید و طبعا مال را ضایع می نمائید».

6 – یک موقعی مرحوم حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سید صادق آل محمد امام جمعه سابق شهرستان اهر برایم نقل نمود: وقتی یکی از هم شهری هایم برایم مثلا صد تومان از بابت وجوهات شرعیه داده بود و بعد خدمت حضرت آقای حجت برای رسیدگی به حساب خمس اش رسیده بود و عرض کرده بود که آقا صد تومان به فلانی داده ام، ایشان فرموده بود که به من قبول نیست. آن شخص موضوع را برایم گفت من خیلی عصبانی شدم. مدتی گذشت یک وقت منزل آقای حجت رفته بودم دیدم که کسی خدمت آقا رسیده و می گوید آقا به عتبات مشرف شده بودم و مخصوصا دعاگو بودم و از وجوه شرعیه مثلا صد تومان هم به آقازاده شما آقا سید محسن در نجف دادم – آن موقع هم جناب مرحوم آقا سید محسن در نجف مشغول درس خواندن بود – آقای حجت فرمود : به من قبول نیست.

من دیدم که ایشان درباره فرزند خودش هم مثل من رفتار می کنند، رفتم خدمت ایشان موضوع مربوط به خود را عرض کرده و خواهش کردم که مرا حلال کنند.

فرمود که : برای من فحش هم گفته ای یا فقط عصبانی شده ای؟

عرض کردم، نه چیز بدی از فحش و دشنام نگفتم ، اما عصبانی شده ام.

فرمود: حلال کردم».

خاطره ای از آیات عظام بروجردی و حجت (قدس سرهما)

7 – «و بیاد ارم که در اوائل ورود حضرت آیت الله العظمی بروجردی به قم که از نوابغ علمی و فقهی و از نوادر روزگار بودند و در علم رجال هم نظیر نداشتند، روزی ایشان به منزل حضرت آیت الله حجت تشریف آوردند و برای آن مرحوم چائی آوردند.

آقای حجت فرمودند برای چائی آقا «نارنج» هم بیاورید و بعد از تعارف رسمی آقای حجت از آقای بروجردی سئوال کردند که آقا آن نوشته را خدمتتان آوردند؟ آقای بروجردی فرمودند:بلی ، ایشان گفتند چه مرقوم فرمودید؟ آقای بروجردی اظهار داشتند: گفتم نوشتند که فلانی از طبقه فلان است و او نمی تواند از فلانی که از طبقه فلان است روایت کند و اجمالا توضیحی در این باره فرمودند.

مرحوم آقای حجت فرمود: ولی من گفتم اول ببرید این را اصلاح کنید، وقتی اصلاح کردید بیاورید جواب را بنویسم. مراد از آن نوشته چند روایت بود که درباره آنها سئوال کرده بودند، ولی عمدا سندها را غلط و درهم و برهم نوشته بودند که میخواستند آقایان را امتحان کنند که آیا متوجه این موضوع می شوند یا نه؟ و این نوع احادیث را در اصطلاح علم درایه «احادیث مقلوبه» گویند.

آقای حجت رو کردند به حضرت آیت الله بروجردی و فرمودند که: « اینها واقعا ما را چه اندازه بی پایه حساب می کنند» و این جمله را دو بار تکرار کردند.

بعدها آن سئوالات و جوابهای آیت الله بروجردی تحت عنوان «احادیث مقلوبه» منتشر شد. رضوان الله علیهما»

نظیر خود نه بگذاشتند و بگذشتند

خدای عَزّ و جل جمله را بیامرزاد

خاطره ای از آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری (قدس سره)

8 – « نماز استسقاء ایشان برایم یک خاطره ای است فراموش نشدنی که پا برهنه در حالیکه عبا را هم وارونه به پشت انداخته بودیم به مصلی در خارج شهرستان قم رفتیم و آمریکائیها هم که زمان جنگ بود ما را محاصره کرده بودند و بیاد دارم مرحوم آقای میرزا محمد ارباب مشهور به « اشراقی» خطیب فاضل و کم نظیر هم قبل از نماز خطابه ایراد کرد و در اول این شعر حافظ را خواند:

ما نه اینجا ز پی حشمت و جاه آمده ایم     و ز بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

تفصیل این نماز را مرحوم حاج ملا علی خیابانی در کتاب «علماء معاصرین» بقلم مرحوم آیت الله العظمی اراکی( قدس سره) آورده است».

 9- «مرحوم آقای سید احمد آقا قاضی برادر آقا سید علی آقا قاضی و والد مرحوم آیت الله سید حسین قاضی رحمهم الله اجمعین به آیت الله العظمی آقای سید محمد تقی خوانساری خیلی ارادت داشت و می گفت روزی من میخواستم به حم حضرت معصومه (س) مشرف بشوم، در راه آقای خوانساری را دیدم و سلام کردم و رد شدم که زودتر به حرم مشرف بشوم. وقتی که وارد حرم گردیدم دیدم که ایشان قبل از من وارد حرم شده اند و معلوم شد که ایشان با طی الارض به حرم وارد شده اند.

چندی از این موضوع گذشت و من یک صبح میخواستم که به حمام ارم – که اکنون اثری از آن نیست – بروم و آقای خوانساری را در مسیر راه حمام دیدم که ایشان هم بدانجا می رفتند و من جوان بودم، سلام دادم رفتم ، دیدم که ایشان قبل از من در حمام هستند».

خاطره ای از علامه طباطبائی (قدس سره)

10- « وقتی که ایشان وارد قم شدند در منزلشان واقع در محله یخچال قاضی شروع به تدریس منظومه سبزواری کردند و من هم در همان درس حاضر می شدم.

روزی پست کاغذی آورد وقتی که ایشان به اتاق درس آمدند کاغذ را به ایشان دادند – من و آیت الله آقای شربیانی و آیت الله احمد میانجی یک درس خصوصی هم با علامه داشتیم – آقای طباطبائی گفتند که امروز یک کار عجیب روی داد و آن اینکه من از آمدن کاغذ خبر نداشتم یکی از بچه هایم گفتند آقا پست کاغذ آورد و در کاغذ زبان خارجه نوشته اند، گویا نشانی، وقتی که آمدم به اتاق درس و کاغذ را دادند و بعد خواندم دیدم موضوع بهمان جور بود که بچه می گفت.

بعد گفتند من وقتی که در نجف بودم یک وقت یکی از بچه هایم تقریبا به این مضمون گفت: آرام ، آرام. عمه جان دارد در آن اتاق دوا می خورد ، در حالیکه داخل آن اتاق قابل مشاهده نبود، دیدم که بچه با وجود مانع از پشت دیوار عمه خود را در حال دوا خوردن دیده است».

خاطره ای از آیت الله شیخ عبدالکریم خوئینی (آل اسحاق) «قدس سره»

11 – « ایشان شارح کفایه الاصول استادش بفارسی است و در علت اقدام به این شرح می گفتند که یکی از آقایان – شاید از آقازادگان هم بودند – کفایه را تدریس می کرد ولی در بعضی جاها گیر می کرد، از من خواهش کرد که شما کفایه را برایم به فارسی شرح کن و من هم در مقابل برای شما کمک مالی می کنم. من هم در فقر و سختی زندگی می کردم و قبول نمودم ، وقتی جلد اول کفایه را شرح کردم خیلی مرغوب شد و طلاب اطلاع پیدا کردند و استنساخ می کردند.

مرحوم آیت الله العظمی آقای سید ابوالحسن اصفهانی (قدس سره) گفته بود که فلانی کفایه را از ارزش انداخته است. من هم روی این جهت جلد دوم را شرح نکردم و بالاخره طلاب خیلی به آقای اصفهانی فشار آوردند که اجازه فرمایند تا جلد دوم را هم شرح کنم. بالاخره ایشان در اثر فشار آنها اجازه شرح را دادند و من جلد دوم را شرح کردم.

و اینجانب شرح استاد بزرگوارم را دیده بودم و چندی بطور امانت نزد من بود که با خط خوب ، مرحوم آیت الله العظمی آقای میرزا باقر زنجانی آن را نوشته بودند و گویا از ایشان هم کفایه تلمذ کرده بودند».

12- « و در همان اوان بود که ما امتحان درس خارج را در منزل مرحوم آیت الله حاج آقا روح الله کمالوند دادیم و یاد دارم که من و آیت الله آقای سید جلال الدین طاهری – امام جمعه سابق اصفهان – و فرزند بزرگ آقای خوئینی ها با هم بودیم و ممتحن هم مرحوم آیت الله داماد و مرحوم آیت الله آقای مرتضی حائری و مرحوم آیت الله کمالوند بودند و آیت الله داماد خیلی سخت گیری می کردند. و نوشته درس خارج را خود حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی مطالعه می کردند و بحمدالله از عهده امتحان در آمدیم و بعضی از رفقا را که از افاضل بودند و می ترسیدند تشجیع نمودم و بحمدالله ایشان هم قبول شد کما اینکه بعضی ها قبول نشدند».

خاطره ای از آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)

13- « در اینجا بنظرم بهتر این است که از خاطرات خود سخن نگویم و بانچه در مصاحبه حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ لطف الله صافی دام ظله آمده است اشاره نمایم و آشنائی و ارادت من به آقای صافی شاید از پنجاه سال زیادتر باشد.

ایشان می فرماید: یادم هست در جشن مولی امیرالمومنین (ع) کسی شعری را میخواند که با موازین اسلام نمی ساخت، آیت الله بروجردی به وی فرمود نخوان.

برادرم آیت الله حاج علی آقا صافی واسطه شد و بنا کرد به توجیه کردن که اشکال ندارد و آیت الله بروجردی به این بیت اشاره کرد که این بیت چه توجیهی دارد و با موازن اسلام چگونه می سازد:

«تو به این جمال خوبی چو به طور جلوه آئی

 اَرِنی بگو به آنکس که بگفت لَن ترانی»

یا خودم از ایشان (آیت الله العظمی بروجردی) شنیدم که به این مضمون می فرمود:

من زمانی بود که مثنوی را مطالعه می کردم، روزی صدایی را شنیدم که می گفت : راه را گم کرده است. پس از آن مطالعه مثنوی را ترک کردم و بجای آن «عدّه الداعی» ابن فهد را برای مطالعه انتخاب کردم.

خلوص نیت، دعاها و ذکرها، فکر و محاسبه نفس و تأسف بر گذشته، خوف از حال و آینده، انجام مستحبات و ترک مکروهات برنامه های سیر و سلوکی ایشان بود.

در این راه معتقد به ارشادات شرعی بودند. غیر از تعالیم مأثور و شرعیه، چیزی را معتبر نمی شمردند.

خلاصه در عرفان و سیر و سلوک همان خط و راه مستقیم بزرگان اصحاب و علماء مانند شیخ طوسی و علامه مجلسی و سایر فقهاء و محدثین عالیقدر را یگانه راه نجات می دانستند. افکار صوفیانه و اعمال و حالاتی را که چه بسا برخی نادانان برای پیروان طریقت، فضیلت و کرامت اخلاقی و نشانه اعراض از دنیا و صفای باطن می شمردند همه را مردود می دانستند و معتقد بودند که راه و رسم عبادت و دعا و تزکیه نفس و تهذیب اخلاق و صفای باطن و کمال معرفت و قرب الهی را باید از اهل بیت (علیهم السلام) آموخت ..».