خانه / ویژه نامه / گوشه‏اى از زندگانى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

گوشه‏اى از زندگانى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

گوشه‏اى از زندگانى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

- در بيستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- و از رحم پاك و مطهر خديجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى كه همتاى على (ع)، سرمنشأ و ريشه سلسله امامت و ولايت، و الگوى تمامى مؤمنين و موحدين است .

در يكى از ملاقاتها كه بين پيامبر و جبرئيل صورت گرفت، امين وحى الهى عرض كرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مى‏رساند و امر مى‏نمايد كه چهل روز از خديجه دورى كنى! آن حضرت 40 روز به خانه خديجه نرفت .
روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در اين مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مى‏برد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مى‏فرمودند در خانه را باز كنند تا هر كه مى‏خواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول كند .

پس از گذشتن مدت مقرر، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند على اعلى سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: براى تحفه و كرامت من آماده باش! آنگاه ميكائيل طبقى از ميوه‏هاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پيامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زيرا خوردن اين غذا بر غير نبى خاتم (ص) روا نبود .
آنگاه پيامبر از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترين زنان جهان منعقد شد .
چون زمان ولادت فرا رسيد و خديجه درد زاييدن را احساس كرد، از زنان قريش و بنى هاشم، كسانى را طلبيد تا به كمك او بيايند .
اما آنان كه مى‏ديدند ثروتمندترين زن مكه، بلكه حجاز، به ازدواج فقيرترين مرد، آن هم مردى كه سنتها را در هم مى‏شكند درآمده است، از او دورى كردند و پيغام دادند: تو به سخنان ما توجهى نكردى و همسر يتيم ابوطالب شدى كه هيچ ثروتى ندارد؛ ما را با تو كارى نيست! خديجه غمگين و افسرده شد! اما طولى نكشيد كه چهار زن داخل خانه شدند .
خديجه ترسيد، ولى يكى از آن زنان او را به آرامش دعوت كرد و گفت: نترس كه ما فرستادگان خداوند هستيم و براى كمك به تو آمده‏ايم .
من، ساره همسر ابراهيم هستم .
اين، آسيه دختر مزاحم و رفيق تو در بهشت است .
اين يكى مريم، دختر عمران و آن ديگرى كلثوم، دختر موسى بن عمران است .
آنگاه يكى سمت راست، ديگرى سمت چپ، سومى مقابل خديجه و چهارمى بالاى سر ايشان نشست و با كمك آنان، نوزاد متولد شد .
يكى از آنان نوزاد را با آب بهشتى شست و در جامه‏اى پيچيد و او را به سخن درآورد .
نوزاد به اذن خداوند به سخن درآمد و گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و أن أبى رسول الله سيّد الأنبياء و أن بعلى سيّد الأوصياء و ولدى سادة الأسباط: گواهى مى‏دهم كه هيچ معبودى غير از خداوند نيست و پدرم، رسول خدا و سرور پيامبران است و شوهرم سرور اوصيا و جانشينان پيامبران و فرزندانم سرور فرزندان هستند .
از امام صادق- عليه السلام- روايت شده است كه فاطمه زهرا (س) نزد حق تعالى نه نام دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، و زهرا .
آن حضرت در خانه نبوت و رسالت رشد و نمو كرد، از شير طهارت نوشيد و دست و بازوى پدر بزرگوار خود گرديد تا جايى كه به واسطه شدت غمخوارى او براى پدر، به ايشان لقب ام ابيها دادند، يعنى مادر پدرش .
پيامبر اكرم- صلى الله عليه وآله- هم با گفتار و هم با عمل مراتب فضل و كمال دختر خود را به مردم نشان مى‏دادند .
هرگاه از سفرى برمى‏گشتند، ابتدا به منزل فاطمه زهرا- عليهما السلام- وارد مى‏شدند و مدتى مى‏نشستند، سپس به منزل خود مراجعت مى‏نمودند .
رواياتى كه در فضل آن حضرت نقل شده است، (چه در كتب اهل سنت و چه كتب اماميه) بسيار زياد است، از جمله اينكه فرمودند: فاطمة بضعة منى؛ يؤذينى ما آذاها و يريبنى ما أرابها: فاطمه پاره تن من است؛ هر كه سبب آزار او شود، مرا آزرده و هر كه به او بدى رساند، به من بدى رسانده است .
و فرمودند: يا فاطمة! إن الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك: فاطمه جان! خداوند به خاطر خشم تو، خشمگين مى‏شود و به خاطر خشنودى تو، خشنود مى‏گردد .
همچنين در فضيلت آن حضرت، آياتى نيز نازل شده است كه مرحوم سيد عبدالحسين شرف‏الدين آن آيات را در كتاب خود، موسوم به الكلمة الغرّاء فى تفصيل الزهراء (ع) آورده است .
حضرت فاطمه زهرا (س) بنا به روايتى در اول ذى حجه سال دوم هجرى با امير مؤمنان، على (ع) ازدواج كردند .
گرچه افراد ديگرى نيز خواستار اين ازدواج بودند، ولى پيامبر (ص) در اين باره منتظر وحى الهى بودند و سرانجام به اذن پروردگار، دختر خود را به نكاح على (ع) درآوردند .
حاصل اين وصلت فرخنده، دو فرزند پسر يعنى امام حسن مجتبى و امام حسين- عليهما السلام- و دو دختر به نامهاى زينب- سلام الله عليها- و ام كلثوم است .
نسل ائمه نيز از امام حسين- عليه السلام- به وجود آمدند .
زندگانى خانوادگى حضرت، با كمال توافق و مهربانى توأم بود .
كار بيرون از منزل به عهده على (ع) و كار داخل منزل به عهده حضرت زهرا (س) بود .
پس از مدتى فضه را نيز به عنوان خدمتكار به جمع خود پذيرفتند و كارهاى خانه بين آن دو نفر تقسيم شد .
بنا به سفارش پيامبر (ص)، حضرت زهرا (س) هيچ‏گاه در خانه، از شوهر خود تقاضايى نكردند و همواره در سختيها و ناملايمات صبر و بردبارى پيشه مى‏كردند و هرگز از سختيهاى زندگى گله و شكايتى ابراز نداشتند .
به‏يقين مى‏توان گفت يكى از برجسته‏ترين صحنه‏هاى زندگى سياسى – اجتماعى آن حضرت، دفاع از حريم امامت و ولايت بود .
پس از رحلت پيامبر (ص) عده‏اى در محلى بنام سقيفه اجتماع كردند و ادعا كردند پيامبر رحلت كرد و براى پس از خود جانشينى باقى نگذاشت؛ لذا با ابوبكر بيعت كردند .
مهمترين مانع بر سر راه تحكيم امر بيعت، اين بود كه اين مسأله مورد موافقت اهل بيت- عليهم السلام- نبود؛ لذا به پيشنهاد عمر بن خطاب، قنفذ را (كه مردى خشن بود) به خانه على (ع) فرستادند تا از ايشان بيعت بگيرد؛ ولى آن حضرت خواسته آنان را اجابت نكرده، از منزل خارج نشدند .
عمر دستور داد تا قنفذ بدون اجازه داخل منزل شود؛ ولى اين بار فاطمه زهرا (س) مانع شدند .
سپس عمر خود به منزل آمد .
بين او و فاطمه زهرا (س) سخنانى رد و بدل شد .
به دستور وى، پشت در خانه هيزم جمع كردند و تهديد كرد كه اگر على (ع) خارج نشود، خانه را آتش خواهد زد .
پس از گفت و گوهايى كه صورت گرفت، در خانه را آتش زده، به زور وارد شدند و حضرت على (ع) را به مسجد بردند .
بنا به نقل مورخين، در اين واقعه چون در خانه را به زور باز كردند، حضرت زهرا- سلام الله عليهما- بين در و ديوار قرار گرفته، بسختى مجروح شدند و فرزندى كه در شكم داشتند سقط شد و قنفذ نيز ضربه‏اى سخت به بازوى حضرت وارد آورد .

غصب فدك

– از ديگر صحنه‏هاى مربوط به زندگى آن حضرت، مسأله غصب فدك بود .
در اوايل سال هفتم هجرى، سپاه اسلام به طرف قلعه‏هاى خيبر كه در تصرف يهوديان بود حركت كردند و قلعه‏ها را فتح نمودند .
اهالى يكى از قلعه‏ها از در مصالحه برآمده و قريه فدك را كه شامل زمينهايى حاصلخيز بود به پيامبر بخشيدند و جنگ پس از 25 روز پايان يافت .
پس از آن، جبرئيل اين آيه را نازل كرد: و آت ذا القربى حقّه و المسكين و ابن السّبيل .
.
: به خويشاوندان او حقشان را بده همچنين به مسكين و در راه ماندگان (سوره اسراء، آيه 26( پيامبر از جبرئيل پرسيدند: ذا القربى كيست؟ پاسخ داد: ذا القربى فاطمه است و حق او فدك است .
لذا رسول اكرم (ص) فدك را به فاطمه (س) بخشيد .
از سال هفتم تا يازدهم هجرى اين اراضى تحت تسلط ايشان بود و درآمد سرشار آن، بين فقرا تقسيم مى‏شد .
پس از روى كار آمدن ابوبكر، حكومت با كمبود بودجه مواجه شد، زيرا عده‏اى از پرداخت زكات خوددارى مى‏كردند و از طرفى درآمد فراوان فدك كه به فقرا مى‏رسيد، مى‏توانست قلوب عامه را به سمت ديگرى سوق دهد .
لذا حكومت، فدك را به تصرف درآورد و به دستور ابوبكر، كارمندان منصوب از طرف حضرت زهرا (س) از آنجا اخراج شدند .
حضرت به اين عمل اعتراض كردند .
ابوبكر پاسخ داد: من از پيامبر شنيدم كه فرمود: نحن معاشر الأنبياء لا نورث: ما پيامبران براى كسى ميراث باقى نمى‏گذاريم .
اين، در حالى بود كه همگان مى‏دانستند كه فدك از طريق ارث به حضرت زهرا نرسيده بود؛ بلكه پيامبر (ص) آن را در زمان حيات خود به دختر خود بخشيده بودند .
پس از اين پاسخ، حضرت با دلى پرسوز و در ميان گروهى از زنان بنى هاشم به مسجد آمده، پشت پرده نشستند و بشدت گريستند .
پس از لختى درنگ خطبه‏اى مفصل ايراد كردند كه در كتب روايى آمده است .
در آن خطبه پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر (ص) و بيان ثمرات و حكمتهايى كه بر جعل احكام اسلام مترتب شده است، به بيان وقايع پس از رحلت پيامبر (ص) پرداخته، خطاب به ابوبكر فرمودند: اى پسر قحافه! آيا در كتاب خدا نوشته است كه تو از پدرت ارث ببرى، ولى من ارث نبرم؟ چه افتراى بزرگى! آيا عمدا عمل به كتاب خدا را ترك كرديد و آن را پشت سر انداختيد؟ مگر قرآن نمى‏گويد: و ورث سليمان داود: سليمان از داود ارث برد و آنجا كه داستان زكريا را نقل مى‏كند، مگر سخن زكريا را نقل نمى‏كند كه عرض كرد: هب لى من لدنك وليّا يرثنى و يرث من آل يعقوب: پروردگارا به من وليى از جانب خودت عطا كن كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد؟ و مگر نمى‏فرمايد: بعضى از خويشاوندان (در ارث بردن) نسبت به بعضى ديگر در كتاب خدا اولويت دارند؟ و مگر نمى‏فرمايد: خداوند شما را در مورد فرزندان سفارش مى‏كند كه هر پسرى، دو برابر دختر ارث مى‏برد؟ و مگر نمى‏فرمايد: اگر كسى مالى از خود به جاى گذاشت، لازم است كه براى پدر و مادر و خويشاوندانش به نيكى وصيت كند؛ اين حق لازمى است كه بر عهده پرهيزكاران است؟ شما خيال مى‏كنيد كه من از پدرم ارث نمى‏برم؟ آيا پدرم از اين آيات استثنا شده است و اين آيات تنها مخصوص شماست؟ يا اينكه مى‏گوييد اهل دو ملت (و دو آيين) از يكديگر ارث نمى‏برند .
مگر من و پدرم از يك ملت نيستيم؟ آيا شما خيال مى‏كنيد به عموم و خصوص قرآن از پدر و پسر عمويم داناتريد؟ اكنون شتر فدك را با افسار و جهازش بگير كه روز قيامت خود را خواهى ديد و خداوند حاكم خوبى است .
.
.
آنگاه ابوبكر برخاست و گفت: .
.
.
تو اى بهترين زنان و اى دختر بهترين پيامبران، در گفتارت صادق و در عقل و خردت بر همه برترى دارى؛ كسى حق تو را از تو نمى‏گيرد و تو را به دروغ نسبت نمى‏دهد .
به خدا قسم، من از رأى رسول خدا عدول نكردم و جز به فرمان او عمل نمى‏كنم؛ پيشواى يك ملت هرگز به مردمش دروغ نمى‏گويد .
من خدا را به گواهى مى‏گيرم – و گواهى او كافى است – كه از رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- شنيدم كه مى‏فرمود: ما پيامبران طلا و نقره و خانه و زمين به ارث نمى‏گذاريم، ميراث ما كتاب و حكمت و دانش و نبوت است و رزق و دارايى ما متعلق به ولى امر و حاكم پس از ماست، تا هر حكمى كه خواست در مورد آن بكند .
ما آنچه را كه تو مطالبه مى‏كنى، براى خريد اسب و سلاح مصرف كرديم تا مسلمين با آن بجنگند و با كفار جهاد كنند و با بدكاران و گردنكشان مبارزه كنند و اين، به اجماع مسلمين است و همه اين كار را قبول دارند .
حضرت مجددا به آيه يرثنى و يرث من آل يعقوب استناد كردند تا بفهمانند كه روايت نقل شده از جانب ابوبكر، مخالف نص صريح قرآن است و مردود مى‏باشد .
آنگاه مردم را بخاطر سكوتشان نكوهش كرده، با ناراحتى مجلس را ترك كردند .
پس از مراجعت به منزل، على (ع) ايشان را به صبر، آرامش دعوت نمودند .
در كتب روايى آمده است كه فاطمه زهرا (س) تا آخر عمر با ابوبكر تكلم نكرد و از او خشمگين بود .
در مورد وفات فاطمه زهرا (س)، در تاريخ آمده است كه حضرت به اسماء بنت عميس دستور دادند تا آب حاضر كنند؛ سپس وضو ساخته، خود را خوشبو نمودند و جامه‏هاى نو پوشيدند و مقدارى از كافور بهشتى را كه جبرئيل در زمان حيات پدرشان، آورده بود بالاى سر خود گذاشتند؛ آنگاه پاهاى خود را به طرف قبله دراز كردند و به هيئت محتزر خوابيدند، پارچه‏اى روى خود كشيدند و در همان حال به رحمت ايزدى پيوستند .
بنا به وصيت آن حضرت، هيچ يك از كسانى كه در غصب حق ايشان شركت داشتند و يا به آن راضى بودند، در مراسم نماز و دفن ايشان حاضر نشدند و پيكر مطهرشان شبانه و بطور مخفى دفن شد و براى آنكه نتوانند قبر ايشان را بيابند، چند قبر ساختند تا امر مشتبه بماند؛ لذا هنوز نيز قبر آن حضرت مخفى است .
اين احتمال وجود دارد كه آن حضرت در قبرستان بقيع، يا در مسجد پيامبر، (بين قبر آن حضرت و منبر ايشان) و يا در خانه خودشان مدفون شده باشند .
وقتى امير مؤمنان، على- عليه السلام- همسر خود را دفن كردند، فرمودند: السّلام عليك يا رسول الله عنّى و عن ابنتك النّازلة فى جوارك و السّريعة اللّحاق بك! (الخ): سلام بر تو اى رسول خدا .
از جانب خود و از جانب دخترت كه در جوار تو آرميده .
و چه زود به تو ملحق شد! يا رسول الله! در غم از دست دادن دختر برگزيده‏ات صبرم كم و طاقتم تمام شد، ولى پس از مصيبت از دست دادن تو، هر مصيبتى قابل تحمل مى‏شود! من سرت را در لحد قبرت قرار دادم و بين گردن و سينه‏ام بودى كه جان از بدنت خارج شد؛ إنّا لله و إنّا إليه راجعون! دخترت امانتى بود كه باز پس گرفته شد و گروگانى بود كه به صاحبش برگردانده شد؛ اما اندوهم را پايانى نخواهد بود و شبهاى من به بيدارى خواهد گذشت تا زمان مرگم فرا رسد و خدا مرا در سرايى كه تو در آنجا هستى مقيم گرداند .
بزودى دخترت به تو خبر خواهد داد كه چگونه امتت دست به دست هم دادند و بر او ستم كردند؛ پس ماجرا را بطور كامل از او بپرس و جريان را از او جويا شو! .
(نهج البلاغه فيض‏الاسلام، كلام 193) در تاريخ وفات آن بانو اختلاف است .
مشهورترين اقوال آن است كه ايشان پس از 75 روز، يا 95 روز از رحلت پيامبر- صلوات الله عليه و آله وسلم- دار فانى را وداع گفتند .