خانه / ویژه نامه / ویژه نامه ولادت امام محمد تقی (ع) جواد الائمه

ویژه نامه ولادت امام محمد تقی (ع) جواد الائمه

ویژه نامه ولادت امام محمد تقی (ع) جواد الائمه

1392071308

زندگینامه

نام مبارك امام نهم «محمد»، كنيه‌ي حضرت «ابوجعفر» و لقب او «تقي» و «جواد» ، ولادت ايشان در سال 195 ه.ق در شهر مدينه بوده، در روز و ماه ولادت آنجناب بين مورخين اختلاف شده، عده‌اي آنرا نيمه ماه رمضان و بعضي دهم ماه رجب ذكر كرده‌اند.

مادر حضرت «سبيكه» از خاندان «ماريه‌ي قبطيه»» همسر پيامبر خدا به شمار مي‌رود، از نظر فضائل اخلاقي در درجه‌ي والايي قرار داشت و برترين زنان زمان خود بود. امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) از او به عنوان بانويي منزه و پاكدامن ياد مي‌فرمود.
به هنگام شهادت پدر بزرگوار خويش، حضرت حدود هشت سال داشتند.
ـ خلفاي معاصر حضرت
دو خليفه‌ از خلفاي عباسي معاصر با عصر امام جواد (عليه‌السلام) بودند.
1ـ مأمون (193-218)
2ـ معتصم (218-227)
ـ امامت در سنين كودكي
در امر امامت آنچه مهم است، تنصيص امام سابق بر امامت امام پس از خود مي‌باشد كه شيخ مفيد آنرا از شماري از اصحاب بزرگ و نزديك به امام (عليه‌السلام) درباره‌ي امامت امام جواد (عليه‌السلام) نقل كرده از آن جمله: علي بن جعفر بن محمد الصادق (عليهماالسلام)، صفوان بن يحيي، معمر بن خلّاد، حسين بن بشّار، ابن ابي نصر بزنطي، ابن قيام واسطي، حسن بن جَهم، ابويحيي صنعاني خيراتي و گروهي ديگر.
از اين روايات به خوبي برمي‌آيد كه امام رضا (عليه‌السلام) در موارد متعدد و مناسبتهاي گوناگون، امامت فرزند بزرگوارشان را گوشزد كرده و اصحاب را در جريان امر گذاشته است و نزد شيعيان و علماء شيعه اصلا مسئله‌ي كوچكيِ سنّ مطرح نبوده بلكه عقيده ايشان بر اين پايه بوده كه اگر امر از جانب خدا باشد فرقي بين طفل يك روزه و شيخ صد ساله نيست و اين از مسلمات عقائد شيعه است.
اما از آنجا كه حضرت جواد (عليه‌السلام) نخستين امامي بود كه در سن كودكي جانشين پدر بزرگوار خود امام رضا (عليه‌السلام) گشت طبعاً بين ضعفاي شيعه و همچنين علماء اهل سنت و فِرَق ديگر اين سؤال پيش مي‌آمد كه چگونه يك انسان 8 ساله مي‌تواند مسؤوليت حساس و سنگين امامت و پيشوايي مسلمانان را برعهده بگيرد و بعبارت ديگر آيا ممكن است انساني در چنين سن بتواند جانشين پيامبر خدا باشد؟
از اينرو گروههاي مختلفي از شيعيان براي اطمينان قلب از راههاي دور و نزديك به محضر امام (عليه‌السلام) شرفياب شده و بعد از سؤالهاي گوناگوني كه از جنابش مي پرسيدند و معجزات و غيب‌گويي‌هاي حضرت، دلشان آرام گشته و به امامت آنحضرت اقرار مي‌كردند. مجالس زيادي امام (عليه‌السلام) براي پاسخ گويي به سؤالات ايشان حاضر شد و از آنجا كه علم او علم رسول الله بود به تمامي سؤالات ايشان پاسخ مي‌داد.
گاهي بعضي از دوستان حضرت متعرّض كمي سن آنحضرت مي‌شدند، آن حضرت در جواب، اشاره به جانشيني سليمان از داود (علي نبينا و آله و عليهما السلام) كرده و مي‌فرمود: حضرت سليمان، هنگامي كه هنوز كودكي بيش نبود و گوسفندان را به چرا مي برد، حضرت داود او را جانشين خود كرد، در حالي كه عبّاد و علماي بني اسرائيل اين عمل او را انكار مي‌كردند.
در اينجا لازم به ذكر است كساني كه عقائد شيعه را زير سؤال مي‌برند و بدون علم و آگاهي، سخن از بطلان عقيده‌ي شيعه از جمله صحيح بودن امامت يك طفل به ميان مي‌آورند بايد به آنها گفته شود كه شما حتي كلام خدا را نخوانديد و نفهميديد. خداوند درباره‌ي حضرت يحيي مي فرمايد:«و آتيناه الحكم صبيّاً ؛ يعني ما به يحيي در كودكي مقام نبوت داديم.»
حضرت عيسي (علي نبينا و آله و عليه‌السلام) در گهواره فرمود: « انّي عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيّا ؛ من بنده‌ي خدا هستم او به من كتاب عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است.»
امام رضا (عليه‌السلام) به يكي از ياران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمودند: « من ابو جعفر را جانشين خود قرار دادم، ما خانداني هستيم كه كوچكتران ما مو به مو از بزرگانمان ارث مي‌برند.»
ـ مناظرات علمي امام جواد (عليه‌السلام)
يكي از شاخصه‌هاي دوران امامت امام جواد (عليه‌السلام) تشكيل مجالس مناظره و سؤال و جواب از وجود مقدس آن حضرت بود. امام (عليه‌السلام) از دو جهت به مناظرات علمي دعوت مي‌شد. نخست از طرف شيعيانِ خود كه با توجه به سنّ كم آن حضرت مي‌خواستند علم الهي امام را دريابند. دوم از جانب حكومت، به ويژه مأمون و معتصم. از آنجا كه شيعيان، مدّعي علم الهي براي امامان خود بودند، خلفاء مي‌كوشيدند با تشكيل مجالس مناظره، آنان را رودرروي برخي از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شايد در پاسخ برخي از پرسشها درمانده شده و شيعيان از اين رهگذر، در اعتقاد خود دچار مشكل شوند. البه در ظاهر هدف خود را عكس آنچه گذشت نشان مي‌دادند و بگونه‌اي وانمود مي‌كردند كه براي نشان دادن دانش امام دست به اين اقدام زده‌اند.
ـ مناظره درباره‌ي فضائل خلفاء
در ضمن مناظراتي كه با حضرت جواد (عليه‌السلام) مي‌شد يحيي بن اكثم كه از قضات مشهور و علماء بنام آنزمان بود سؤالاتي در باب فضائل خلفاء از آنحضرت نمود. ابتدا روايتي را مطرح كرد كه در ضمن آن چنين آمده: جبرئيل از طرف خدا به رسولش گفت: از ابوبكر سؤال كن، آيا او از من راضي است؟ من كه از او راضي هستم.
امام (عليه‌السلام) در آن مجلس كه تعداد زيادي از علماي اهل سنت حضور داشتند فرمود:« من منكر فضل ابوبكر نيستم، ولي كسي كه اين روايت را نقل كرده مي‌بايست به روايتي كه از رسول خدا نقل شده و همه حديث شناسان صحّت آن را پذيرفته‌اند توجه داشته باشد، مبني بر اينكه آن حضرت در حجة الوداع فرمود: « نسبت سخنان دروغ و ساختگي بر من زياد شده و پس از اين زيادتر خواهد شد. كساني كه دروغ بر من مي‌بندند جايگاهشان از آتش پر خواهد شد. هنگامي كه حديثي از طرف من به شما مي‌رسد، آن را به كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد، در صورتي كه با آن دو موافقت داشت آن را بپذيريد وگرنه كنارش بگذاريد. اكنون حديثي كه تو نقل مي‌كني، با كتاب خدا موافق نيست، زيرا خداوند در قرآن مي فرمايد: « و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد » يعني «و ما انسان را آفريديم و آنچه كه نفسش به آن وسوسه مي‌كند را مي‌دانيم و ما از رگ گردن به او نزديكتريم.»
آيا خدا از رضا و سخط ابوبكر آگاهي نداشت كه از او مي‌پرسد؟
پس از آن يحيي درباره‌ي روايت « مَثَل ابي بكر و عمر في الارض كَمَثَل جبرئيل و ميكائيل في السماء» پرسيد. معناي اين جمله يعني « مَثَل ابوبكر و عمر در زمين مَثَل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است.» امام (عليه‌السلام) در جواب فرمودند: « محتواي اين روايت درست نيست؛ زيرا جبرئيل و ميكائيل همواره بندگي خدا را نموده و لحظه‌اي عصيان و نافرماني او را ننموده‌اند، در حاليكه ابوبكر و عمر پيش از آن كه اسلام بياورند، سالهاي طولاني مشرك بوده‌اند.
آنگاه يحيي از حديث « ابوبكر و عمر سيدا كهول اهل الجنّة » پرسيد. معناي اين جمله يعني «ابوبكر و عمر دو آقاي پيرمردان اهل بهشت هستند.» امام فرمود: « در بهشت جز جوان كسي وجود نخواهد داشت تا آن دو نفر, سيد و سرور آن پيران باشند.
لازم به ذكر است كه اهل سنت اين حديث را در مقابل كلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند:« الحسن و الحسين سيدا الشباب اهل الجنّة؛ يعني حسن و حسين (عليهماالسلام) دو سرور جوانان اهل بهشتند» جعل كرده‌اند.
سپس يحيي درباره‌ي حديث « انّ عمر بن الخطاب سراج اهل الجنّة » سؤال كرد. يعني «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.» امام فرمودند: « در بهشت ملائكه‌ي مقرّبين خدا و حضرت آدم و حضرت محمد (صلي الله عليه و‌ آله) و تمامي انبياء الهي حضور دارند، آيا نور آنان براي روشن كردن بهشت كافي نيست كه نياز به نور خليفه‌ي دوم باشد؟
يحيي از حديث « اِنّ السَّكينةَ تَنطِقُ عَلي لِسان عُمَر » سؤال كرد. يعني « سنگيني و آرامش و وقار به هنگام سخن گفتن بر زبان عمر است.» حضرت فرمودند:‌« من منكر فضل عمر نيستم، اما ابوبكر كه از او با فضيلت تر بود بالاي منبر مي‌گفت: « انّ لي شيطاناً يعتريني، فاذا ملت فسدّدوني » يعني « همانا شيطاني همراه من است كه مرا اغوا مي‌كند,‌پس هرگاه از راه صحيح منحرف شدم (و حرف بي‌ربط زدم) مرا متوجه كنيد و جلوي مرا بگيريد.»
يحيي گفت: درباره‌ي اين حديث چه مي‌گوييد كه رسول خدا فرمود:« لو لم اُبعث لبعث عمر »؟ امام فرمود: كتاب خدا صادق تر است كه مي‌فرمايد: « و اذا اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح » خداوند كه از انبياء براي اداي رسالتشان پيمان گرفته و آن بزرگواران لحظه‌اي به وي شرك نورزيده‌اند، چگونه ممكن است بر خلاف پيمان خود، شخصي كه بخشي از عمرش را درحال شرك به خدا گذرانده به پيامبري برگزيند؟ همچنين روايت شما با حديث صحيح « نبّئت و آدم بين الروح والجسد» يعني من نبي بودم در حاليكه حضرت آدم بين روح و جسد بود، كه از رسول خدا نقل شده مباينت و منافات دارد.
يحيي پرسيد: از رسول خدا نقل شده كه فرمود:« ما احتبس عنّي الوحي قطّ الّا ظننته قد نزل علي آل الخطّاب» يعني‌: وحي بر من متوقف نشد مگر آنكه گمان كردم بر آل خطاب نازل شده. امام فرمودند: براي پيامبران جايز نيست حتّي لحظه‌اي در رسالت خود دچار ترديد شوند. از طرف ديگر خدا مي فرمايد: « الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس» چگونه ممكن است كه نبوت از برگزيده خدا به كسي كه مدتها به او شركت ورزيده است منتقل شود؟
يحيي گفت: از پيامبر نقل شده كه فرمود:«لو نزّل العذاب لما نجي الا عمر» يعني اگر عذاب نازل مي‌شد نجات پيدا نمي‌كرد مگر عمر. امام فرمود: اين روايت با قرآن كه مي‌گويد:« و ما كان الله ليعذّبهم و انت فيهم و ما كان الله معذّبهم و هم يستغفرون » سازگار نيست. معناي آيه اين است كه خداوند ايشان را عذاب نمي‌كند تا آنهنگام كه تو در ميان ايشان هستي اي پيغمبر و عذاب كننده نيست ايشان را تا آنزمان كه استغفار مي‌كنند. »
بارزترين چيزي كه در اين مناظره جلب نظر مي‌كند روش صحيح مناظره با اشخاصي است كه به راههاي انحرافي كشيده شده و از صراط مستقيم كناره گرفته‌اند. امام (عليه‌السلام) با آنها محاجّه مي‌كند بر پايه ي اصولي كه خود آنها قبول دارند. آنها اتفاق دارند كه اگر حديثي مخالف با كتاب خدا بود، به فرمايش پيامبر خدا بايد آنرا كنار گذاشته و اعتقاد به آن پيدا نكنند. از اينرو امام (عليه‌السلام) كه قرآن ناطق است و سينه‌ي او گنجينه‌ي علوم قرآن است آنها را متوجه باطل بودن آن احاديث ساختگي مي‌فرمايد و با تلاوت قرآن، ضدّيت آن جملات دروغين را با كتاب خدا متعرض شده و در بخشي از آن كلمات جعلي هم آنها را به تعقل وا مي‌دارد و مي فرمايد كه از نيروي خدادادي خويش كمك گرفته ببينيد آيا اين كلام جاهلانه ممكن است از لسان مقدس پيامبر خدا صادر شده باشد؟!
البته اين احاديث جعلي آنچنان نزد اهل سنت معروف شده كه در كتابهاي خود آنها را ذكر كرده‌اند و ما به تعدادي از منابع آن در پاورقي اشاره كرده‌ايم.
ـ برخورد با فرقه‌هاي منحرف
امام جواد (عليه‌السلام) در برابر فرقه‌هايي كه در دوران آن حضرت وجود داشتند، شيعيان خود را آگاه ساخته و از انحراف از جاده‌ي حقيقت بر حذر مي‌داشتند. يكي از اين فرقه‌ها اهل حديث يا مجسمي مذهب بوده كه خدا را جسم مي‌پنداشتند. امام درباره‌ي آنان به شيعيان مي‌فرمود كه اجازه ندارند پشت هر كسي كه خدا را جسم مي‌داند نماز گزارده و به او زكات بپردازند. واقفه يكي ديگر از فرقه‌هاي موجود انشعابي از شيعه در زمان امام جواد بود كه به صورت مشكلي در مقابل شيعيان مطرح شده بود. آنان كساني بودند كه پس از شهادت امام كاظم (عليه‌السلام) بر آن حضرت توقف كرده و امامت فرزندش علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) را نپذيرفتند. وقتي از امام درباره‌ي نمازخواندن پشت سر واقفي مذهبان سؤال مي‌شد، آن حضرت در جواب، شيعيان را از اين كار نهي مي‌فرمودند.
زيديه نيز فرقه‌اي بود منشعب از شيعه، در روايتي از امام جواد (عليه‌السلام) آمده كه حضرتش فرمودند:«واقفيه و زيديه مصداق اين آيه از قرآن مي‌باشند كه «وجوهٌ يَومَئِذٍ خاشعَة عامِلَةٌ ناصِبَة » يعني در روز قيامت يك عدّه كه اهل آتش هستند بر چهره‌هايشان در آن روز غبار ذلت و خواري نشسته همچون كساني نمودار است كه شدت سختي‌هاي وارده بر چهره‌هاي ايشان نمودار است.
غلات نيز مورد تنفر امامان (عليهم‌السلام) بودند. خطر اينان براي شيعيان بسيار جدي بود. اينان به نام امامان‌، رواياتي را به دروغ ساخته و بدين وسيله شيعيان را كه پيرو ائمه بودند به انحراف مي‌كشاندند. امام جواد (عليه‌السلام) درباره‌ي ابوالخطاب كه از سران غلات بود فرمودند: « لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و كساني كه درباره‌ي لعن بر او توقف كرده و يا ترديد كنند.»
ـ مكتب علمي امام جواد (عليه‌السلام)
امامان عليهم‌السلام در زمان خود با توجه به وجود شرايط و زمينه فعاليتهاي علمي، شاگرداني را تربيت مي فرمودند و علم و دانش را توسط آنان در ميان افراد منتشر مي‌كردند. بديهي است كه شرائط اجتماعي و سياسي زمان ايشان يكسان نبوده و هر يك به فراخور آزادي بيان مشغول به فعاليت در اين قسمت مي‌شدند.
مثلاً در زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) شرائط اجتماعي مساعد بود و به همين جهت تعداد شاگردان و راويان امام صادق (عليه‌السلام) بالغ بر 4 هزار نفر مي‌شد، ولي از دوران امام جواد تا زمان امام عسكري (عليهماالسلام) به دليل فشارهاي سياسي و كنترل شديد فعاليت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعاليت ايشان بسيار محدود بود. بنابراين اگر مي‌خوانيم كه تعداد راويان و اصحاب حضرت جواد (عليه‌السلام) قريب به صد و ده نفر يا صد و بيست نفر بوده، جاي تعجب نيست زيرا از يك سو آن حضرت شديداً تحت مراقبت و كنترل سياسي بود و از طرف ديگر در سن 25 سالگي حضرت به شهادت رسيدند.
ـ گوشه‌اي از معجزات حضرت
عمارة بن يزيد گفت: امام محمد تقي را ملاقات كردم. به آن حضرت عرض كردم،‌يا بن رسول الله!‌علامت امام چيست؟ حضرت فرمودند:« امام آن كسي است كه اين كار را انجام دهد. حضرت دست مبارك خود را بر سنگي گذاشت و اثر انگشتانش در آن ظاهر شد. راوي مي‌گويد: پس ديدم كه آهن را مي‌كشيد بدون آنكه آنرا به آتش بگدازد سنگ را با خاتم خود نقش مي‌كرد.
چون امامت منصب الهي و رياست بر جميع موجودات است مدعي زياد پيدا كرده از اينرو بايد علامتي باشد تا مدّعي راستين امامت از مدّعي دروغين معلوم باشد. در اين روايت حضرت شخص را متوجه اين معنا مي‌كند كه كسي كه مي‌گويد من از جانب خدا امام بر خلق هستم بايد بتواند تصرف در موجودات عالم كند و كاري كه از مدعيان دروغين بر نمي‌آيد او انجام مي‌دهد چرا كه خداوند هيچگاه حجّت خود را بر دست دشمنان خود و مدّعيان دروغين جاري نمي‌كند.
اسماعيل بن عباس گفت:« روز عيدي خدمت امام جواد (عليه‌السلام) رفتم و به آنجناب از تنگي معاش شكايت كردم. آن حضرت مصلاي (جانماز) خود را بلند كرده و مقداري از خاك را به دستان مبارك خويش گرفتند. به بركت دست آنحضرت خاك مبدل به پاره‌اي از طلاي گداخته شد. حضرت آنرا به من عطا فرمود. آنرا به بازار بردم. 16 مثقال طلاي ناب بود. »
محمد بن ميمون گفت: «در ايامي كه حضرت جواد (عليه‌السلام) كودك بود و حضرت رضا (عليه‌السلام) هنوز به خراسان نرفته بودند حضرت رضا (عليه‌السلام) سفري به مكه نمود. من نيز در خدمت آن حضرت بودم. چون خواستم مراجعت كنم، خدمت آن حضرت رفته عرضه داشتم كه مي‌خواهم به مدينه برگردم. نامه‌اي براي ابوجعفر، محمد تقي (عليه‌السلام) بنويسيد تا من ببرم. حضرت تبسّمي فرمود و نامه‌اي مرقوم فرمودند. من آن را به مدينه آوردم. در آن وقت چشمان من نابينا شده بود. آمدم خدمت امام جواد (عليه‌السلام). موفق خادم آن حضرت، حضرتش را براي ملاقات در حاليكه در گهواره بود نزد من آورد. من نامه را به آن جناب دادم. حضرت به موفق فرمود: مُهر از نامه بردار و كاغذ را باز كن. پس موفق مهر از كاغذ برداشت و آن را مقابل آن حضرت گشود. پس حضرت آن را ملاحظه فرمود. آن گاه فرمود: « اي محمد! احوال چشمت چگونه است؟» عرض كردم: «يا بن رسول الله! چشمم عليل شده و بينايي از آن رفته چنانچه مشاهده مي‌فرمايي.» پس حضرت دست مبارك خود را به چشمان من كشيد. از بركت دست آن حضرت، چشمان من شفا يافت. دست و پاي آنحضرت را بوسيدم و در حاليكه بينا بودم از خدمتش مرخص شدم. »
خوشا به حال شيعيان و دوستان اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، چه سعادتي را دارا هستند و چه مقاماتي در بهشت منتظر ايشان است. به واقع كساني كه از راه خدا و خاندان پيامبر خدا به بيراهه رفتند چه قدر دست خاليند و آن كساني كه زانوي ادب درِ اين خانه زده و ايشان را به حقيقت شناختند به چه گنجينه ي عظيم و گرانبهايي نائل شدند. آري، اينچنين است معرفت شيعه به امامان خويش، به امام هشتم مي‌گويد نامه‌اي بنويس تا من سعادتمند به بردن اين نامه شوم آن هم براي كسي كه در گهواره است. او مي‌داند كه فرقي بين كوچك و بزرگ ايشان نيست و همه‌ايشان خاندان وحي هستند. چه قدر خوشحال مي‌شوند كه كسي ايشان را شناخته باشد اين درخواست نوشتن نامه از امام حكايت از اوج معرفت او به مقام امام دارد البته امام هم به روي او تبسم نموده و ابراز رضايت از ايشان مي‌فرمايد.
در اينجا مناسب ديدم به محضر نوراني امام جواد (عليه‌السلام) عرض كنم: اي سيد و مولاي ما، ما كوچكتر از آنيم كه در محضر تو زبان به سخن گفتن باز كنيم اما آقا جان شما خانواده‌ي كرم هستيد و گداي در خانه‌ي خود را دست خالي بر نمي‌گردانيد. آقا جان به قلب و روح و جان ما نظري كن و چشم دل ما را به عالم نور باز كن. آقا جان! اين چشمان آلوده به گناه ما و اين دلهاي غبار آلود به معاصي، از فيض ديدار امام خود، محروم شده و اگر نظر شما نباشد هرگز از اين محروميت بيرون نخواهد آمد.
ـ رشحه‌اي از رشحات مواعظ حضرت جواد (عليه‌السلام)
قال عليه‌السلام: «عزّ المؤمن غناه عن النّاس؛ يعني عزت مؤمن بي نيازي او از مردم است.»
مؤمن از آنجا كه عزت نفس دارد هيچگاه در بين مردم خود را ذليل نمي‌كند و چنان نشان مي‌دهد كه احتياجي به كسي ندارد. هر نيازي كه دارد از خدا مي‌خواهد و اگر به كسي در حاجت خود مراجعه نمايد سعي مي‌كند كسي باشد كه دست رد به سينه‌ي او نزند. مؤمن عزيز است و عزت خود را براي متاع قليل دنيا از دست نمي‌دهد.
قال عليه‌السلام:« كيف يُضيع مَنِ الله تعالي كامله؟ و كيف ينجو من الله تعالي طالبه؟ و من انقطع الي غير الله و كله الله اليه،و من عمل علي غير علم افسد اكثر مما يصلح» حضرت فرمودند:« كسي كه خداوند كفيل اوست چگونه ضايع مي‌شود؟ و كسي كه خداوند در طلب اوست چگونه نجات مي‌يابد و كسي كه خود را از خدا بريد و به ديگري تكيه كرد خداوند او را به همان واگذار مي‌كند و كسي كه از روي جهالت و عدم دانش و علم عملي انجام داد آنچه را كه فاسد و تباه كرده بيشتر است از آنچه اصلاح كرده.» 4 جمله از امام (عليه‌السلام) كه هر جمله گوهري گرانمايه به انسان نشان مي‌دهد و درهاي خير را بر روي او باز مي‌كند.
در جمله‌ي اول مي‌فرمايد: كسي كه خود را به خدا بسپارد و كار خود را به خدا تفويض كند و خدا كفيل او باشد هرگز ضايع و تباه نمي‌شود. يعني اگر كسي بخواهد در حصن حصين الهي از شرور و فتنه‌ها و گرفتاريها در امان و محفوظ بماند بايد به گونه‌اي باشد كه خداوند كفيل او شود و كارهاي او را به دست بگيرد و چنين چيزي در سايه‌ي توكل بر خدا و ملتزم بودن به شرع و شريعت براي انسان حاصل خواهد شد. »
در جمله دوم مي‌فرمايد: كسي كه خداوند در صدد انتقام از اوست هيچ راه فراري ندارد و هرگز نجات پيدا نخواهد كرد پس انسان به جاي اينكه بعد از خطا و اشتباه بگريزد بسوي خدا برگردد و آنچه را در جبران گذشته لازم است انجام دهد تا مورد عفو و گذشت خدا قرار گيرد.
در جمله سوم مي‌فرمايد: كسي كه تكيه بر غير خدا كند خدا هم او را به همان كس وا مي‌گذارد و البته چه كسي است كه بتواند مشكل‌ او را حل كند جز خدا، به عبارت ديگر كسي كه در مشكلات و حوائج خود بر غير خدا توكل كند بداند كه هرگز به مقصد خود نخواهد رسيد چون تنها اوست كه گره‌ها را باز كرده و مشكلات را حل مي‌كند و اگر او نخواهد احدي قادر بر چنين كاري نيست.
در جمله‌ي چهارم مي‌فرمايد: عمل بايد بر طبق دانش و معرفت باشد عمل كردن از روي جهالت و ناداني بيشتر از اينكه نفعي داشته باشد ضرر دارد و مايه‌ي فساد و تباه شدن انسان و ضايع شدن عمر انسان مي‌شود. يعني اعمال انسان آنموقع ارزشمند مي‌شود كه از روي دانش و علم باشد نه چشم بسته و كوركورانه .
شهادت امام جواد (عليه‌السلام)
از كتاب عيون المعجزات نقل شده كه چون حضرت جواد (عليه‌السلام) وارد بغداد شد و معتصم انحراف ام الفضل را از آن حضرت دانست، او را طلبيد. به قتل حضرت او را راضي نموده زهري براي او فرستاد كه در طعام آن جناب داخل كند. ام الفضل انگور رازقي را زهر آلود كرده به نزد آن امام مظلوم آورد. چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد. ام الفضل گريه و زاري كرد. حضرت فرمود: مرا كشتي و حال گريه مي‌كني؟ به خدا سوگند: ببلايي مبتلا خواهي شد كه علاجي ندارد.
امام (عليه‌السلام) در سن جواني در حاليكه 25 سال و چند ماهي از عمر شريفيشان گذشته بود در پنجم ذي الحجة سال 219 به زهر معتصم به شهادت رسيده و در جوار جد بزرگوارشان حضرت موسي بن جعفر (عليه‌السلام) در شهر كاظمين آرميد.